مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
ز امر حق گل کرد بر تاجِ وفاداری نگین چون امیرالمومنین شد صاحبِ حبل المتین غرق در جشن و سرور و شادمانی شد زمین ماهِ کامل داشت در آغوشِ خود اُمُّ البنین بسکه زیبا بود یوسف آمد و وقتِ سحر گوشۀ قنداقهاش زد مُهـرۀ چـشم و نظر دور تا دورش شلوغ و نامِ او آرامِ جان چشمهایش نافذ و عمقِ نگاهش مهربان میرسد دائم صدایِ هلهـله از عـرشیان بوسه زد بر دسـتهای او پدر وقتِ اذان اینچنین بیواسطه حلّالِ هر مشکل شده ظاهراً عـباس! در واقـع ابوفـاضل شده چونکه بود از کودکی راهِ ولایت را بلد رویِ حرفِ حضرت اربابمان حرفی نزد دور بـاشد از وفـاداریِ او چـشـمـانِ بـد شد علمدار و همین را زد به نام خود سند روی شمشیرش؛ علی حیدر مدد مکتوب شد تا ملقَـب شد به سقّا حالِ دریا خوب شد حضرتِ باب الحوائج بود و تمثالِ ادب شد برای زینبِ کبری در آرامش سـبب مشکیِ عمّامهاش زد بارها طعنه به شب تا قیامت وصف او کار شبانه روزِ لب تا گـره افـتاد در کارم سـریع و بیدلـیل حاجتم را بر پرِ کـنجِ علـَم بستم دخـیل! |